تحلیل روان شناسی فیلم سکوت بره ها_دنیای مطلوب افراد چیست؟
او دکتر روانشناس بسیار باهوش و به ظاهر بسیار مودب بود و رابطه ی خوبی با استارلینگ هم برقرار کرد. دکتر بکتر علاقه بسیاری هم به نقاشی داشت. بوفالو هم یک خیاط توانمند و یک بیمار روانی ضداجتماعی است که به کشتن زنان بسیار علاقه دارد و زنان را زندانی می کند و آنقدر آنها را تحت فشار بی غذایی قرار می دهد تا به شدت لاغر شوند و سپس از پوست آنها خیاطی کند.استارلینگ هم دختری است که در کودکی پدرش را از دست داده و دوران کودکی خود را در یک مزرعه ای سپری می کند اما یک شب که صدای جیغ گوش خراش بره ها رااز آن مزرعه می شنودو برای کنجکاوی به منبع صدا رفته و با سلاخی بره ها مواجه می شود بسیار ترس وجودش را برمی دارد و او همراه با یک بره فرار می کند. از آن به بعد استارلینگ هرشب خواب بره ها را می بیند و با جیغ و داد از خواب بیدار می شود.
در یک قسمتی از فیلم، بکتر به او می گوید تو با آزاد کردن دختر سناتور از مرگ، کابوس جیغ های شبانه ات هم پایان می یابد چون او را نجات داده ای.
در فیلم شما مشاهده می کنید که در ابتدا بکتر با استارلینگ بسیار آرام بود ولی هروقت استارلینگ اطلاعاتی در مورد قاتلی که زنان را می کشد و پوست آنها را می کند خواست.به ناگهان عصبانی و پرخاشگر می شد. استارلینگ بسیار مصرانه در این امر پیش می رود حتی وقتی بیل بوفالو دختر سناتور ار می دزدد به او دروغ می گوید اگر با او همکاری کند از دکتر چیلتون می خواهد که او را به جای بسیار خوب که حیاط و رخت دارد انتقال دهد. اما او می گوید من در صورتی با تو همکاری می کنم که تو گذشته خود را به ما بگویی و این باعث می شود که دکتر بیل بوفالو را به او لو دهد. اختلال شخصیت ضداجتماعی در این فیلم به خوبی مشهود می باشد. معمولا این بیماران انگیزه و تمایل برای تغییر وضعیت خود ندارند و احتمالا برای درمان هم اقدام نمی کنند.
در شخصیت ضداجتماعی یکی از نشانه های سایکوپت شدن در این اختلال قطع شدن بیمار از وضعیت است و اصولا در دنیایی زندگی می کند که در آن از حقیقت خبری نیست وبه هیچ وجه نمی تواند ارتباط درست با اطرافیان خود برقرار کند و تحت هیچ شرایطی نمی تواند خود را با قوانین و اصول و قاعده های اجتماعی خود را سازگار کند. تحلیل روانشناختی فیلم پاپیون را نیز در سایت قرار داده ایم و می توانید آن را مطالعه نمایید.
احساسات و عواطف شخصیت های آنتی سوشال
در آنتی سوشال ها وجدان و احساس گناه و شرم تحت هیچ شرایطی وجود ندارد. به همین دلیل زندان و هرگونه تنبیهی برای آنها مانع از انجام فعالیت های غیرقانونی آنها نیست. بسیار افراد بی مسئولیت ناپخته و بی کفایت هستند و معمولا رفتارشان با همه تهاجمی است و اصلا معیارها و و ارزش های جامعه و مردم برایشان قابل شناخت نیست. از جانب خود برای همه تصمیم می گیرند. بسیار بسیار پرتوقع و سنگدل هستند. مهربانی و عشق در وجود آنها بسیار بیگانه است. افراد ضداجتماعی محرومیت عاطفی بخصوص فقدان مهر مادری را بسیار داشته اند. البته با حمایت های افراطی هم سرکشی و یاغی گری و عدم پذیرش مسئولیت در افراد بوجود می آید. با تحلیل روانشناسی فیلم سکوت بره ها که یکی از نیازهای اساسی افراد نیاز به احترام و ارزش گذاشتن است. بگتر در این فیلم به عنوان خون آشام احساسی است. فردی که پشت دیوارهای بلند زندان محصور شده است. اما شما می بینید که نقاشی می کشد، موسیقی می نوازد و این یعنی روح لطیفی هم دارد اما هیچوقت هیچ کس به آن توجه نکرده و چه می شود که یک دختر جوان ناپخته و بی تجربه در ارتباط با همکاری او در معرفی یک قاتل خبره زنان موفق می شود. زیرا آن دختر جوان هنر او را می بیند، موسیقی او را می شنود و برای او ارزش و احترام قائل است و این ارزش و احترام باعث می شود که نه تنها بکتر با او همکاری کند بلکه بعنوان یک روانشناس به او کمک می کند که دیگر از شر کابوس های خود خلاصی یابد. این قسمت فیلم من را عمیقا تحت تاثیر قرار می دهد که درواقع تمامی افراد دوست دارند دوست داشته شوند و دوست بدارند و این یکی از نیازهای اساسی هر فردی است و در دیالوگ آخر فیلم، شما مشاهده می کنید روز فارغ التحصیلی آن دختر جوان، بکتر به او زنگ می زند و به او می گوید به تو کاری ندارم زیرا جامعه به افرادی مثل تو نیاز دارد.
دنیای مطلوب و قطب مثبت و منفی در وجود افراد
اینجاست که مفهوم دنیای مطلوب دکتر گلاسر (تئوری انتخاب) را به خوبی درک می کنیم. زمانیکه ما ارزشهای فرد که در دنیای مطلوب او قرار دارد را تشخیص می دهیم از همان ها استفاده می کنیم تا وارد دنیای مطلوب او شویم و این می شود راهی برای ارتباط با آنها، کاری که دختر جوان کرد و رفت به دنیای مطلوب دکتر بکتر و اهمیت دادن به نقاشی و موسیقی او طوری در دنیای مطلوب دکتر نفوذ کرده بود که دکتر در خلوت خود به کشیدن نقاشی صورت دختر جوان پرداخت. لطافتی که در وجود دکتر بکتر وجود داشت و هیچکس آن را ندیده بود. حتی خود دکتر بکتر هم آن را نمی دانست و آن را به صورت سایه در خود ایجاد کرده بود. دلیل اینهمه خشونت او به دلیل سرکوب مهر و محبت و مهربانی او بوده به صورت سایه در خود ایجاد کرده بود. این فیلم برای من الهام بخش نیمه تاریک وجود هر فردی است و اینکه همه ی افراد دو قطب مثبت و منفی در وجود خود دارند و چقدر خوب است که توازن در این دو قطب ایجاد شود. بسیار خطرناک و آسیب زا خواهد بود که هر کس توازن این دو قطب را نداند و تعادل آنرا در شخصیت وجودی خود بهم بزند. در آن زمان است که مانند بکتر وقتی قطب مثبت خشونتش که مهربانی است را سرکوب کرد و تمام وجود او پر از خشم و نفرت می شود.
احترام گذاشتن دختر جوان به شخصیت عجیب و غریب بکتر که بکتر بیش از این انتظار ندارد، باعث می شود که به تشویق های ذهنی دختر پایان دهد و هم به دستگیری قاتل کمک شایانی نماید.
دیدگاهتان را بنویسید