تحلیل فیلم گرگ وال استریت_نداشتن باور به قدرت و توانمندی خود
جاه طلبی و دور شدن از شرافت و وجدان
در فیلم گرگ خیابان وال استریت نشان داده می شود که چگونه بلفورت با دوز و کلک به جذب مشتری میپردازد و موفق میشود تا سهام کم ارزش مورد نظرش را به قیمتی غیر واقعی به مشتریان نگون بخت بفروشد. خریداران این قبیل سهام عمدتا از اقشار فرودست جامعه هستند که رویای ثروتمند شدن و کسب سودهای هنگفت را در سر می پرورانند. بلفورت با چرب زبانی و دروغ پردازی از بابت فروش این قبیل سهام کمیسیون های بالایی دریافت میکند و در این رهگذر به درآمد هنگفتی میرسد. کارگردان در کنار کسب درآمدهای نامشروع زندگی شخصی بلفورت را نشان میدهد و ابتذال شخصیت و فروپاشی خانواده اش را به موازات پیشرفت های شغلی اش به تصویر میکشد.
در جریان فیلم بلفورت در اثر استعمال مواد مخدر مشاعر خود را از دست میدهد و در حالیکه نشئه میشود از عقلانیت و وجدان فاصله میگیرد!
بلفورت با بیان اینکه پولدار زیستن را به فقیر بودن ترجیح میدهد ضمن خودستایی به توجیه جاه طلبی هایش میپردازد و اظهار میکند:" در فقر هیچ شرافتی نیست!"
در ادامه آزمندی و ولع سیری ناپذیرش سبب میشود تا با این قایق به سفری پر مخاطره برود که به دگردیسی اش می انجامد! در جریان این سفر با طوفان سهمگینی مواجه میشود و با غرق شدن قایقش تا آستانه مرگ پیش می رود. پس از این حادثه بلفورت به فلسفه زندگی و فرجام کارهایش می اندیشد و به پوچی زندگی فانی اش پی میبرد. در ادامه میکوشد تا الکل و مواد مخدر را ترک کند و زندگی سالمتری در پیش گیرد!
کل این داستان در مورد افراط و زیاده روی است. اگر این عناصر حذف و کاهش داده می شد کل داستان بی معنا می شد. بدون نشان دادن صحنه های مصرف مواد مخدر و یا عمل غیراخلاقی نمی توان شخصیت یک معتاد و وابستگی وی به این افراط گری ها را بازگو کرد.
این داستان درباره ی این است که جستجوی پول با اولویتی بالاتر از هر چیز دیگر می تواند یک مرد خانواده ی سخت کوش را به یکی از بزرگترین های هرزگی و فساد اخلاقی تبدیل کند.
احساس پوچی و بدنبال آن روآوردن به کارهای اشتباه غیرانسانی
در اين فيلم شما مشاهده مي كنيد وقتي كه فردي به پوچي مي رسيد براي فرار از حس بد پوچي پناه به كارهاي لذت بخش آني مي پردازد تا از حس بد پوچي خود فرار كند و به مواد مخدر و يا ارتباط با افراد متعدد مي پردازد . وقتي فردي معنايي در زندگي خود نداشته باشد و كار اخلاقي در زندگي خود نكند ،خود واقف بر رفتار و نيت خود است و با حس تنفر از خود به سمت خود نابودي خويش حركت مي كند و حتي درامد بالاي خود را در جهت نابود سازي خويش بكار مي برد .
نیچه معتقد است اراده و خواست انسان ها باید معطوف به قدرت و تواناییهای ذاتیشان باشد. به تبع این اعتقاد، او با هرآنچه از بیرون به انسان تحمیل می شود، مخالف است.در صورتي كه در تحلیل فیلم گرگ وال استریت كه بلفورت قدرت و توانمندي ذاتي خود را باور ندارد و آنرا كاملا وابسته به يك عامل بيروني (مواد مخدر ) مي داند . و اين يعني بي معنايي محض در زندگي . و اين زماني اتفاق مي افتد كه فرد باور خود را نسبت به قدرت و توانمندي خوداز دست مي دهد و تمام سعي خود را ميكند كه اين قدرت مندي را از محيط بيرون از آن خود كند . در اين صورت است كه دست به هر كار غير اخلاقي و غير انساني ميزند تا قدرت توخالي خود را حفظ كند تا متلاشي نگردد .
نيـك زيستن چيـزی نيسـت جـز آنچـه حس قدرت را تشديد میكند؛ اراده به قـدرت و خـود قـدرت را در انسـان و بـد چيـزی نيست جز آنچه از ناتوانى می زايد و نيكبختى نيـز چيـزی نيسـت، جـز احسـاس اينكـه قدرت افزايش می يابد ـ احساس چيره شدن بر مانعي با توجه به قدرت هاي دروني و توانمندي دروني نه عوامل بيروني براي ايجاد حس قدرت و توانمندي ، حس قدرت با عوامل بيروني باعث پوچي و بي معنايي در زندگي فرد ميشود كه باعث مي شود فرد نه تنها باعث سرنگوني خود بلكه محيط اطراف و افراد ديگر گردد .
حقیقت این است که همه ما به دنبال یک زندگی شاد هستیم. ولی گاهی اوقات راههای غلطی را برای شادی بودن برمیگزینیم. از زمان ارسطو، بحثهای زیادی در مورد اینکه واقعا شادی چیست، عنوان شده است.
چگونه می توانیم زندگی شادی داشته باشیم؟
چرا نمیتوانیم شاد باشیم؟ چگونه شادی را به زندگی خودمان بیاوریم؟ طبق رویکردهای مرتبط با شادی، شاد بودن نوعی تجربه لذت و خوشی میباشد. مفهوم خوشی روانی (Eudaimonism) که از مفهومهای اصلی در فلسفه و اخلاق ارسطو است، به معنای یک روان خرسند، سالم، شاد و غنی میباشد و رفاه روحی و روانی فرد را به دنبال دارد.
تاکید مسیر خوشی روانی بر اهمیت یافتن معنای زندگی، باهم بودن و معنویت میباشد. هنگامی که معنای زندگی را بیابیم و زندگی با معنایی داشته باشیم میتوانیم احساس واقعی و عمیقتری از شادی را تجربه نماییم.
بلفورت تمام تلاش و تمركز خود را بر مشهوريت و ثروت اندوزي خود از هر راه درست و غلط كرده بود و فكر ميكرد هر چي در اين كار وقت و انرژي بگذارد خوشحالتر خواهد بود در صورتي كه با تمام داشتن انها به شدت احساس بي معنايي ميكرد .وبراي دوري از اين پوچي دروني و ازار اين حس منفي پناه به مصرف هر گونه مواد مخدر و محرك و عياشي و خوشگذراني هاي متفاوت بود تا بتواند خود را از مخمصه هولناك مواجه با خود دور كند .
نتیجه شادی درونی، زیباتر و شاد گشتن زندگی بیرونی است.
ودر نهايت انتخاب با توست: لذتهای آنی = افسوس دائمی و رنجهای مفید = لذت دائمی
دیدگاهتان را بنویسید