با کودکی که نمیخواهد برود مدرسه چه کار کنیم
داستان کیارش: با کودکی که نمیخواهد برود مدرسه چه کنم ؟!
دکتر رقیه زراعتی روانشناس تربیتی . مشاور کودک، نوجوان، والد.
سلام سلام وقت به خیر این سری مباحث رو وقتی دارم شروع میکنم که به شروع سال تحصیلی نزدیک می شویم . تعدادی از مدارس از نیمه شهریور شروع به کار می کنند و تعداد بیشتری در اول مهر آغاز سال تحصیلی رو جشن میگیرند .
معمولا در این دوره زمانی تعداد مراجعینی که با شکایت: بچه ام نمیخواد بره مدرسه! بهونه میاره! یا مریض میشه! یا … زیاد میشن. در این سری مبحث علل و راهکارها رو بررسی میکنیم. این سری مطلب می تونن برای دانش آموزان، والدین، معلمان و مسیولان مدارس و دانشجویان روانشناسی کودک و درمانگران مفید باشند. با ما همراه باشید:
میدونید که عاشق قصه ام! پس این دوره رو هم با قصه شروع میکنم .
من که خودم عاشق مدرسه بودم. از اینکه می دیدم داداش بزرگه و داداش وسطی میرن مدرسه و من جا موندم عصبانی و ناراحت بودم اما باید صبر میکردم سنم برسه . کتابهای داداش وسطی را با اشتیاق نگاه میکردم و سعی میکردم منم مشق بنویسم! شکل کلمات رو نقاشی میکردم. داداش وسطی بلند درس میخوند. من گوش میکردم . داداش بزرگه خیلی خوب می نوشت. درسش هم خوب بود. نوه های خاله ام انشاهاشون رو میدادن داداش بزرگه می نوشت وقتی انشاهای خودش یا اونا – رو میخوند کیف میکردم با خودم میگفتم میشه منم یه روز اینطوری انشا بنویسم؟! دداداش بزرگه یه عالمه کتاب داشت وقتی درسهاش تموم میشد کتاب میخوند. گاهی برای من هم میخوند اما دوست داشتم خودم هم بتونم بخونم . یه روز هم من برای آبجی کوچیکه و داداش آخری کتاب بخونم.
و بالاخره رفتم مدرسه. اون انشاها، قصه هایی که بابا بزرگ هر شب برامون تعریف میکرد، تماشای آقام که با خوندن خستگیش رو در می کرد و… من را عاشق خواندن و نوشتن کرد. یادش به خیر روز اول مدرسه انقدر کیف کردم که هنوز لذتش رو به خاطر دارم. مدرسه برای من قشنگترین جای دنیا بود.
وقتی میدیدم بچه ها گوشه ی حیاط چادر مادرشون رو گرفتن و گریه میکنن تعجب می کردم. حتی یه روز شنیدم یکی از بچه ها از پنجره کلاس بیرون پریده و از مدرسه در رفته! تمام روزهای قبل، مادرش می اومده ته کلاس می نشسته تا اون بمونه. و روزی که دیگه مادرش توی کلاس نمونده و رفته دخترک از مدرسه فرار کرده و به خانه برگشته بود.
اون وقتها تعجب میکردم ولی وقتی درمانگر کودک شدم دیدم هنوز هم این ماجراها هست .
البته اغلب در پیش دبستانی و مهد اتفاق می افته. چون به لطف پیشرفتهای اجتماعی سن جدا شدن کودک از والدین پایین تر اومده و بچه ها میتونن قبل از شروع مدرسه بر اضطراب جدایی غلبه کنن.
سری آموزش جدید را با هدف بررسی اضطراب جدایی، امتناع از مهد-مدرسه رفتن و راهکارها تقدیم میکنم .
بریم که با قصه کودکی که اضطراب جدایی داشت شروع کنیم در دل قصه علل و راهکارها ارایه شده: بنابراین لطفا به قصه، دل بدید .
روزی پزشک متخصص اطفال کیارش را به متخصص روانشناس کودک ارجاع داد . کیارش دل درد، حالت تهوع ، سردرد و پادرد شدید داشت. این مشکلات از دو هفته قبل شروع شده و هنوز ادامه دارد. پزشک کلیه آزمایشات و سونوگرافی های لازم را انجام داده و کودک از نظر جسمی کاملا سالم است. پس احتمالا مشکل یک مشکل روان – تنی است.
با والدین مصاحبه کردم. مادر هنوز معتقد بود کیارش مشکل جسمی دارد و این پزشک متوجه نشده! بهتر است پیش پزشک حاذق دیگری بروند.
خانم دکتر من دو تا بچه دیگر هم دارم که از این بزرگترن! ما تاحالا مشکل روان- تنی نداشتیم! نمیدونم این دکتر چرا این را نوشته است!
مشکل کیارش دو هفته ای هست که شروع شده درست همزمان با آغاز سال تحصیلی! با توجه به جواب ازمایشات، که نشون میدن الحمدلله حال بدنش خوبه، به نظرم بهتر عوامل هیجانی مثل اضطراب رو بررسی کنیم . اگر بعد این دوره درمانی حالش بهتر نشد، کودک رو به یک پزشک متخصص دیگر ارجاع می دهیم.
باشه .
از کیارش بگید و سالها قبل. آیا راحت مهد رفته؟ با بچه های همسنش به خوبی بازی میکنه ؟ میشه ساعتهایی بدون حضور شما با دوستاش بازی کنه؟
من خانه-دارم. نیازی ندیدم بفرستمش مهد. پیش خودم بود و با خواهر و برادرش بازی میکرد. دوستان کمی داره اما باهاشون راحته و وقتی همراه با من میره پارک با دوستاش به خوبی بازی می کنه منم با مادرهای اونا سرگرم حرف زدن میشم .
خوبه. از مدرسه رفتنش بگید .
از جمعه شب شروع میکنه: اگر نرم مدرسه چی میشه؟ اگر برم دلدرد بگیرم چی میشه؟ و… . بهش میگم بگیر بخواب. بسه دیگه … .
صبح کلی نق میزنه بهونه میاره. حالش بهم میخوره. به هر زحمتی شده میبریمش مدرسه، گیرمیده بمون . نمیرسم خانم دکتر! بمونم،کارهای خونه می مونن. میذارمش میرم هنوز به زنگ تفریح نرسیده مدرسه زنگ میزنن بیایید ببریدش. حاش به هم خورده! سردرد داره و… مکافاتی داریم … .
عجب! اخیرا به دلیلی بین کیارش و شما یا پدرش فاصله نیفتاده؟!
چرا ! من عمل داشتم ،چند روزی نبودم کیارش هم به دلیل سنش نمیتونست بیاد دیدنم. اوه خانم دکتر یادم اومد! وقتی میخواست بره مدرسه، اولین روز، پرسید: مامان اگر از مدرسه بیام ببینم تو حالت بد شده بردنت بیمارستان چی کار کنم ؟!
کلی باهاش حرف زدم که عزیزم من خوبم. نگران نباش رفتیم مدرسه. جلوی معلمش هی به خودش میپیچید و میگفت دلم درد می کنه. معلم ازم خواست که مدتی زنگ اول را در کلاس بمانم و ساعت نهار به مدرسه بروم و با هم نهار بخوریم. موقع زنگ آخر حتما قبل از زنگ جلوی در مدرسه باشم. هفته ی اول خیلی خوب بود. اما حالا دوباره شروع کرده. الان که فکر میکنم میبینم احتمالا اضطراب جدایی داره.
از مادر خواسته شد رفتار های کیارش را در طی یک هفته ثبت کند به ویژه ببیند در چه شرایط و روزهایی شکایت بدنی بیشتر میشود
والدین به اتاق انتظار رفتن و کیارش با نقاشی که در این مدت کشیده بود وارد اتاق شد. به کیارش اطمینان داده شد والدینت در اتاق انتظار میمانند احتمالا کتابهایم را میخوانند تا صحبت و بازی ما تمام بشه. میدونی! من عاشق قصه ام. خیلی وقتها قصه های خودم رو می نویسم یا قصه های بچه ها و بابا و مامانهایی که میان اینجا باهاشون حرف میزنم .
چه جالب! نمیدونستم دکترا قصه هم مینویسن!
دوست داری یه روز قصه تو رو هم بنویسم؟!
خندید .
خوب کیارش میدونی برای چی اومدی پیش من؟
من دلدرد دارم سرم درد میکنه. پاهام! نمیتونم برم مدرسه!
خدای من! دوست داری با هم نقاشی بکشیم؟
آره !
خودت رو برام بکش . من هم تو رنگ کردن کمک میکنم .
با هم نقاشی کشیدیم انصافا نقاشی جالبی بود با جزییات قابل توجهی خودش را کشید .
خوب حالا جاهایی که درد میگیرند رو یه رنگ دیگه بزن .
کیارش سر ، پاها و شکم نقاشی را را با مداد شمعی قرمز خط خطی کرد .
و صحبت کرد: فقط صبح ها این دردها میان. وقتی می مونم خونه و استراحت میکنم خوب میشم. اما مامان زور میکنه میگه باید بری مدرسه! میرم هی درد میکشم اخرش هم میام خونه. مامان کلی نق میزنه.خانم دکتر مامان میگه اینجوری پیش بره من بی سواد میشم! در اینده کسی بهم زن نمیده ، بیکار، بی خانمان و کارتون خواب میشم! آره؟!
وای خدای من!!!
و بعد چند لحظه سکوت کردم .
کیارش! مدرسه ت رو دوست داری؟ معلمت رو؟ همکلاسی هات؟!!
آره خوبه . معلمم مهربونه اما هنوز تو مدرسه دوست پیدا نکردم مامانم فکر میکنه من تنبلم اما من مشق نوشتن رو دوست دارم. پیش مامانم خوب می نویسم. مدرسه رو هم دوست دارم اما نمیدونم چرا صبح ها اینطوری میشم!
تکنیک تنفس بادکنکی به کودک آموزش داده شد. از کودک خواستم هروقت درد سراغش میاد دستش رو ناحیه ای که درد گرفته بگذارد و تنفس بادکنکی {دیافراگمی را انجام دهد . نفس عمیق بکشد روی درد زوم کند و محکم آن را به بیرون بدن فوت کند . انقدر ادامه دهد که درد با فوت ها از بدنش خارج شود!
هفته ی بعد والدین و کیارش آمدند . گزارش را دیدم کیارش در تعطبلات آخر هفته شکایت بدنی نداشته. اما از جمعه شب صحبتهای نگران کننده و از شنبه صبح علایم شروع می شدند .
آخرهفته ها چه طور میگذره؟
میریم پارک با دوستان هم محلی بازی میکنه . مهمانی، گردش کمک در نظافت خانه
خوبه . خوابش چه طوره ؟
حسابی میخوابه تا ساعت 10 صبح .
عالی .
خوب حالا همه ی ما میدونیم بیشتر در ایام مدرسه مشکل پیش میاد . اگر کیارش بعد از مدرسه تکالیفش رو انجام بده عصر با دوستاش بره پارک یا با خانواده به مهمانی و گردش بره . غروب در کارهای خانه و اشپزی به مامان کمک کنه. یک ربع رابطه کیفی با پدر ، مادر و خواهر و برادرش داشته باشه، به نظرتون ساعت 9 شب میتونه راحت بیفته و بخوابه؟! البته در مورد رابطه کیفی – یک ربعی که دونفره میگذرد و فعالیتها و بازی هایی که کودک دوست دارد انجام میشود – به والدین توضیح داده شد .
{یک ربع کیفی را مفصل در کانالم[1] توضیح داده ام . ببینید و گوش دهید }
حالا با کمک کیارش یک برنامه برای حل مساله نوشته شد قرار شد کیارش یا با پدر یا با سرویس به مدرسه برود – مادر همراه او نباشد-. از معلم بخواهند وقتی کیارش بدحال میشود با او همدلی کرده و تنفس بادکنکی را یاداوری اش کند . و هر طور شده کیارش را در مدرسه نگهدارد . کیارش میتواند در اتاق بهداشت استراحت کند و وقتی حالش بهتر شد با اجازه مربی بهداشت به کلاس برگردد .
از کیارش که تکالیفش را به خوبی انجام میدهد به عنوان یاور معلم در کلاس استفاده شود. و با گروهبندی کلاس کیارش را فعالیتهای گروهی که به ایجاد دوستی می انجامد سوق دهد .{ نامه ای با همین مضمون برای معلم مدرسه نوشتم}
یک جدول امتیاز برای کیارش تهیه شد با نظر هر سه نفر. و قرار شد روزی که کیارش 7 امتیاز یا بیشتر گرفت : همان روز عصر با دوستان قدیمی اش به پارک برود یا با خانواده به مهمانی و گردش بروند اگر 5 و یا 6 امتیاز گرفت کارتون مورد علاقه اش را ببیند اگر 3 یا 4 امتیاز گرفت یک بستنی بخرد .البته والدین در هر حرکت مثبتی که کودک انجام میدهد از تشویق کلامی و در آغوش گرفتن نیز استفاده می کنند و رفتار کودک را صریحا به رخش می کشند. مثال : آفرین پسر! معلمت برامون نوشته کتابهای بچه ها را بخوبی بینشون پخش کردی .{ به مبحث تمجید یک دقیقه ای در سری فایل مادر یک دقیقه ای در کانالم مراجعه فرمایید}
نمونه این جدول را اینجا می اورم :
رفتار | امتیاز | شنبه | یکشنبه | دوشنبه | سه شنبه | چهارشنبه |
صبح بیدار شدن بدون بهانه گیری | 1 | |||||
صبحانه خوردن و آماده شدن برای سوارشدن به سرویس | 1 | |||||
گریه نکردن و بهانه نیاوردن در راه مدرسه | 1 | |||||
تمام وقت در مدرسه ماندن | 1 | |||||
گزارش معلم که نشان دهد کیارش در مدرسه آرام بوده | 1 | |||||
گزارش معلم در مورد کارهای خوبی که کیارش در مدرسه کرده | 1 | |||||
گریه نکردن و بهانه نیاوردن موقع خواب | 1 | |||||
امتیاز فوق العاده | 1 | |||||
کل امتیاز | 8 |
جایزه اول :7 امتیاز و بیشتر بیرون رفتن با دوستان یا خانواده
جایزه دوم 5 و 6 امتیاز دیدن کارتون مورد علاقه
3 و 4 امتیاز خرید بستنی
کیارش رفت و جلسه ی بعد والدین گزارش دادند اوضاع خوبه. جالبه که کیارش دیگه در مورد نگرانیش از بیمار شدن مادرش چیزی نگفته بود.
خوب این قصه ی کیارش خان . امیدوارم خوشتون اومده باشه حالا فایل های بعدی به علل اضطراب جدایی و راهکارها می پردازیم از اینکه با ما همراهید سپاسگزارم. ارادتمند : دکتر رقیه زراعتی روانشناس تربیتی . مشاور کودک نوجوان ، والد.
کانال قصه های زندگی دکتر رقیه زراعتی در پیام رسانهای تلگرام، ایتا، سروش و بله
نویسنده : خانم دکتر رقیه زراعتی
دیدگاهتان را بنویسید