تحلیل روانشناختی فیلم پاراسایت (انگل)_اهمیت نیازهای اولیه انسان
برداشت روانشناختی از فیلم پاراسایت
خلاصه داستان به این صورت است که "کیم وو" پسر جوانی است که در یک خانه ای در زیرزمین با شرایط بسیار بد طوری که برای وصل شدن به اینترنت از سیم همسایه استفاده می کند با یک پدر ژولیده و مادر و خواهر باهوشش زندگی می کنند و برای درست کردن جعبه ی پیتزا برای رستورانی، همه با هم کار می کنند. تا اینکه یکی از دوستان کیم به عنوان معلم خصوصی به او یک پیشنهاد کار می دهد و کیم با درست کردن مدرک جعلی وارد یک خانواده ثروتمندی می شود به عنوان معلم خصوصی برای تدریس زبان و جیم با فریب و نیرنگ خواهر و پدر مادر خود را وارد خانواده ثروتمند می کند که حوادثی در طول فیلم شکل می گیرد. در این فیلم به تفاوت فاحش در نوع زندگی می پردازد و کاملا تفاوت طبقاتی را در جامعه ی سرمایه داری کره به نمایش گذاشته و توزیع ثروت بدون عدالت اجتماعی، از تفاوت چشم اندازهای خانه ها گرفته که چشم انداز خانه ای جنگل و طبیعت و درختان بسیار زیبا است و چشم انداز خانه زیرزمینی، زباله ها و فضولات حیوانات است و باران برای خانواده ثروتمند می شود تفریح و سرگرمی و همان باران برای خانواده فقیر می شود سیل و ویران کردن خانه و کاشانه و تنها محیط امنشان. فیلم پاراسایت از لحاظ روانشناسی ، فاصله ی طبقاتی را نشان رفته است و این فاصله برای مخاطب کاملا مشخص است. این موفقیت مخاطب را در شکستن مرزهای انزجار نسبت به این معضل جهانگیر اجتماعی همراهی کرده و مثل سیلی های پی در پی در سکانس های پی در پی به صورت احساسات مخاطب خویش می کوبد.
اسم فیلم (انگل) بسیار برایم جذاب است بیشتر مخاطبین فکر می کنند انگل خاص، آن خانواده فقیر است اما به نظر من به جفتشان یعنی هم خانواده فقیر و هم خانواده ثروتمند اطلاق شده است. درواقع انگل ها خودشان میزبان انگل های کوچک تری هستند. خانواده پارک در طبقه ای قرار گرفته که ارزش ها را تولید نمی کند و از آنها پیروی می کند آن هم کورکورانه. خانواده پارک از چیزی دارد تغذیه می کند که ذاتا متعلق به آنها نیست. ارزش آدم های فرهیخته را تقلید می کند. حالا این خانواده هم میزبان خانواده دیگری شده. (به عبارتی کپی زدن از یک نسخه کپی) کل فیلم کنکاش همین قضیه است. تغذیه از ارزش هایی که فقط به واسطه پول ایجاد شده و به عبارتی رقابت در طبقات و احزاب برای خوش خدمتی و انگلی برای طبقات ثروتمند جهان است و هر دو طرف ماجرا انگلند.
حس حقارتی که خانواده ثروتمند نسبت به خانواده فقیر دارند.
آنچه که در فیلم بسیار واضح می توان درک کرد حس حقارتی است که طبقه ثروتمند به خانواده فقیر می دهد. در سکانس آخر فیلم وقتی مرد مهاجم به خدمتکار خانواده ثروتمند حمله می کند و دختر خانواده فقیر هم غرق خون پخش بر زمین می شود، برای مرد ثروتمند گویا اهمیت نداشت و فقط منافع خودش برایش مهم بود. ( می خواست خودش و خانواده اش را با ماشین از مهلکه بیرون ببرد) و در آن وانفسا از بوی بد مرد بینی اش را گرفت و همین باعث شد که تحمل پدر فقیر تمام شود و به او حمله کند. گویا قبل تر از آن پدر به پسر می گوید که نقشه کشیدن فایده ندارد چون یک سری اتفاقات دست ما نیست. گویا امید به بهبود اوضاع داشت یعنی امید داشت تا آدم ها بعنوان تشکیل دهنده کلیت یک اجتماع به هم کمک کنند اما با دیدن آن صحنه امید خودشان را از دست داد و دست به قتل زد.
فیلم انگل تجزیه و تحلیل از نابرابری اجتماعی و روانشناسی تاثیرات پول است.
طبق نظریه مازلو افراد وقتی به نیازهای سطح اول آنها یعنی نیاز به بقا و نیاز به امنیت توجهی نشود احتمال بسیار کمی وجود دارد که به نیازهای سطح بالاتر مانند تعلق، صمیمیت و دوست داشته شدن و خودشکوفایی برسند و کاملا در فیلم این امر مشهود است که نداشتن امنیت باعث می شود که زیرآب دیگری را زده تا خود جایگزین آنها شوند. مثلا زیرآب خدمتکار را می زنند و با هزار کار غیراخلاقی و بی توجه به حس انسانیت و آسیب به سلامتی فرد هرکاری انجام می شود تا خدمتکار از آنجا خارج شد و مادر خانواده فقیر بعنوان خدمتکار مشغول به کار شود و یا راننده را از کار بیکار می کنند تا پدر خانواده جایگزین او شود. گویا نداشتن امنیت افراد را وادار به هر کاری میکند تا هر کار غیراخلاقی را انجام دهند.
بی توجهی جامعه به نیازهای اولیه افراد
بنابراین جوامعی که متاسفانه به نیازهای اساسی و اولیه افراد بی توجه هستند بیشترین جرم و فساد و دزدی وجود دارد. گویا هرکسی برای ایجاد حس امنیت خود و خانواده خود دست به هرکار غیراخلاقی می زند و تعهد اخلاقی وجود ندارد گویا کار خوبی هم که دیگران در حق انها کرده اند کاملا نادیده گرفته می شود. آنقدر که دل مشغول نیازهای اولیه هستند مثلا دوست پسر خانواده فقیر به دلیل اینکه خود را برای ادامه تحصیل به خارج از کشور می رود دوست خود را جایگزین معلم خصوصی خود می کند که هم در حق او لطفی کرده باشد و هم اینکه دختر خانواده ثروتمند را دوست دارد گویا آن دختر را به صورت امانت دست دوستش می سپارد ام پسر خانواده فقیر نه تنها به تعهدش عمل نمی کند بلکه برای اینکه امنیت خود را در خانواده ثروتمند بیشتر کند از ابراز علاقه دختر خانواده ثروتمند به نفع خودش استفاده می کند بدون اینکه یادش باشد که به دوست خود چه قولی داده بود. بنابراین زمانی که نیازهای اولیه افراد برآورده نشود انتظار تعهد و اخلاقی بودن را نمی شود از آن خانواده فقیر که در نیازهای اولیه خود مانده اند انتظار داشت. فقر انسانیت را نابود می کند البته ثروت زیادی هم می تواند خوی انسانی و دلسوزی برای همنوع را در ما کمرنگ کند. به نظر من فیلم انگل یک فیلم متعلق به یک جامعه با فرهنگ و اجتماع خاص نیست بلکه یک داستان جهان شمول است که گوشه گوشه دنیا خطر وقوع آن احساس می شود و از آن گریزی نیست.
دیدگاهتان را بنویسید