چرا عاشق آدمهای اشتباه میشویم_ریشه ی انتخاب آدمهای اشتباه
عاشق افراد اشتباه شدن
تا حالا از خود مون پرسیدیم چرا جذب یا عاشق این فرد شدهایم؟
نویسنده : دکتر افسانه بهرامی ، دکترای مشاوره تخصصی در زمینه فردی ، نوجوان و خانواده
پاسخهایی که در برابر این پرسش ارائه میشه، عموماً از این دسته هستند:
- در دیدار اوّل چنان مجذوبش شدم که بقیّه مسائل از دیدم محو شد.
- معمولاً در رابطهام جذبِ چند صفت ظاهری خاص یا چند رفتار خاص فرد میشوم و دیگه عاشق میشم و عقل و هوشم به باد میره.
- در خونه از عزیزانم یه رفتار و الگوهایی معیوبی را دیدم و در رابطه هم دنبال همانها هستم.
- در خودم احساس ارزشمندی نمیکنم و دنبال کسی میگردم، منو تأیید و تحسین کنه.
- در رابطه دنبال کسی هستم که خلأهای خودم و باهاش پر کنم.
- به خاطر احساس گناه نمیتونم از یک رابطه ناسالم خارج بشم.
- خودم هم دارای مشکلات اختلال شخصیّتی هستم و جذب افراد خاصی میشم.
- یادگرفتم منجی و یا مراقبت کننده باشم و یا مسئولیّت بیش از حد به رابطه داشته باشم.
ریشه ی عشق در نگاه اول
همه ما انسانها در آغاز و در یک رابطه خاص سعی داریم به بهترین شکل رفتار کنیم.
برای اینکه فرد مقابل را شیفته خود کنیم، تصویری خوشایند از خودمان به نمایش میگذاریم و عادت و رفتارهای بد خودمان را پنهان میکنیم.
علاوه بر آن همه ما سعی داریم که نقاط ضعف فرد مقابل مان را نادیده و کم اهمیت بگیریم و به جای تمرکز خود را فقط روی یک یا دو ویژگی مثبت فرد معطوف کنیم.
نادیده گرفتن و یا کم اهمیت گرفتن نقاط منفی فرد محبوب تا آنجایی که دیگه تاب و تحمل آن را نداشته باشیم.
اگر یک فرد دارای اختلال شخصیت، فردی باهوش و اجتماعی باشد، در مراحل اولیه آشنایی، به راحتی می تواند رفتارهایی بیمارگونه خویش در از فرد مقابل خود پنهان سازد.
راهکار ما در این زمان این است در مرحله اولیه یک رابطه عاطفی، تصمیم قطعی خود را نگیرید و این مرحله را تا گرفتن یک تصمیم معقولانه طولانی کنید و از روانشناسان ماهر کمک بگیرید.
معمولا ما عاشق کدام یک از ویژگی های فرد مقابل می شویم
-معمولا در رابطه ام جذب چند رفتار خاص فرد میشوم و دیگه عاشق می شم و عقل و هوشم را به باد میدهم.
در این موقعیت معمولا ما مجذوب چند صفات یا رفتارهای فرد میشویم.
مثلا زیبایی چهره، بلندی قامت، اندام عضلانی یا داستان های جالب، جذاب و سرگرم کننده فرد میشویم و یا او فردی ساکت، موقر، سربزیر و اسرارآمیز است و من را مشتاق خود میکند و یا فردی است که توجهی به شما ندارد و این شما را مصر میکند که به طریقی توجه او را به خودتان جلب کنید.
این باعث می شود ما چنان مجذوب چند صفت یا رفتار فرد شویم که نسبت به علائم هشدار دهنده در فرد مذبور بی اعتنا باشیم.
مثلا چنان جذب طرز صحبت کردن شخصی با اختلال ضداجتماعی میشویم که فعالیت هایی خلاف قانون و سواستفاده هایی که او از خودتان میکند را نادیده بگیرید.
یا مثلا چنان شیفته توجه بیدریغ فردی با اختلال شخصیت وابسته میشوید که بعدها در آینده از چسبیدن مداوم او به خودتان منزجر میشوید.
یا مثلا چنان تحت تاثیر موفقیتهای فردی با اختلال شخصیت خودشیفته قرار بگیرید که متوجه خودبزرگبینی او نشوید.
راهکار پیشنهادی این است که در هنگام برقراری رابطه، سطح احساس شیفتگی و هیجان خود را کاهش داده و در مقابل نگاه عقلانی خود را افرایش دهیم. و از افراد متخصص کمک بگیریم.
-در خانه از عزیزانم یه رفتار و الگوهایی معیوبی دیدم و در رابطه دنبال همان ها هستم.
اگر پدر، مادر یا یکی از نزدیکان شما به انواع اختلال شخصیت دچار بوده باشد، احتمال زیادی وجود دارد که شما نیز شیفته فردی با همان اختلال شخصیت بشوید.
مطلب پیشنهادی : روانشناسی شخصیت
چرا همان رفتاری را که در آغاز باعث عاشق شدنمان شد در پایان باعث تنفرمان می شود
نکته مهم این است که توجه کنیم که «رفتاری را که در آغاز از آن خوشحال میشویم در پایان از آن نفرت خواهیم داشت». یعنی رفتاری که در ابتدا تحسین برانگیز هست و تلاشی برای به دام انداختن شما هست در ادامه به رفتاری خسته کننده مبدل میشود.
مثلا توجه به جزئیات و احتیاط کاری افراطی او به زودی به عاملی مرگبار برای عشق تبدیل میشود.
مثلا رفتار عجیب و رازگونه او چیزی جز افسردگی خفیف نبوده و بعد از مدتی متوجه میشوید هم نشینی با او، شما را نیز افسرده کرده است.
- همیشه نیاز دارم که افراد نیازمند من باشند (میخواهم ناجی دیگران باشم).
- همیشه عاشق افراد شکست خورده میشوم؟
- همیشه نیاز دارید که به نجات افراد محبوب خود بپردازید؟
- یا اینکه تحت اجبار، نیاز به رام کردن افراد شرور دارید؟
علت یا رفتارها بنظر میرسد که شما تا حدی با سرپرستی و کمک به فرد محبوب و درمانده خود، احساس هویت و ارزشمندی میکنید.
مثلا زنان به علت نقش تحمیلی اجتماع و فرهنگ برای مراقبت کنندگی تربیت میشوند و در رابطههای شان نیز، به دنبال همان نقش مراقبت کنندگی روان میشوند.
اگر شما اجبار به مراقبت افراطی از دیگران دارید، یا مسئولیت بیش از حد در رابطه دارید، باید مواظب باشید که وارد رابطه با افراد دارای اختلال شخصیت نشوید.
-در خودم احساس ارزشمندی نمیکنم دنبال کسی میگردم منو تایید و تحسین کند.
شما باور کرده اید، که لیاقت بیش از این را ندارید.
اگر از گذشته دچار احساس کم ارزشی هستید، بیشتر در رابطه با فرد بیتوجه، قصد دارید در برابر فرد محبوب خود خود احساس کم ارزش بودن بکنید.
احساس کم ارزشی، احساسی است که بر باوری کاملا اشتباه شکل گرفته و اگر وارد یک رابطه شود بسیار آسیب زننده است.
اگر بخاطر فرار از تنهایی، وارد رابطه با فرد مشکل دار شوید، احتمالا فردی وابسته به دیگران هستید. و احتمالا در رابطه به نیازهای خود، بیتوجه هستیم.
راهکار این است که برای رفع این احساس بی ارزشی از فرد متخصص کمک بگیرید.
- در رابطه دنبال کسی هستم که خلاهای خودم باهاش پرکنم.
- همه ما در برخورد اول، جذب چیزی میشویم که خودمان فاقد آن هستیم.
- مثلا اگر شما فرد محتاط و محافظه کاری هستید، احتمالا جذب فردی شجاع و ماجراجو خواهید شد.
- اگر شما فردی برونگرا باشید به احتمال زیاد فردی ساکت، شما را مجذوب خود خواهد کرد.
- اگر شما به فردی خشک و رسمی شهرت دارید، ممکن است که تشنه فردی بیخیال و خودمانی باشید.
نکته بسیار مهم این است که اگر چه برخی تضادهایی شخصیتی، سبب جذب افراد به یکدیگر میشوند، اما در نهایت، آن دسته از افراد که دارای تشابه شخصیتی هستند، میتوانند رابطه مطلوب و خوشایندی با یکدیگر داشته باشند.
بهترین راهکار این است که شما در یک محیط حمایت کننده به رفع کمبودهای شخصیتی بپردازید. و ببینید با همین کمبودهایی که دارید می توانید دوستان خوبی برای خود بیابید؟
-بخاطر احساس گناه نمیتوانم از یک رابطه ناسالم خارج شوم.
مطلب پیشنهادی مرتبط: مهارت ذهن آگاهی
چرا ما از یک رابطه ناسالم به احتمال زیاد خارج نمیشویم
زیرا:
1-خود را مسئول فرد مقابل میدانیم.
2-گمان میکنیم فرد مقابل بدون ما قادر به زندگی نیست و بنابراین، ترک او کاری غیراخلاقی است.
رهکار این است که با یک فرد متخصص مشاوره کنید و بیش از این مسئولیت بیماری روانی فرد مقابل را بعهده نگیرید. این فرصت خوبی است که پای در راه حمایت از خود و تفکر منطقی بردارید.
3-خودم هم دارای اختلال شخصیت هستم و جذب افراد خاص میشم.
مثلا شخصی که دارای اختلال شخصیت وابسته هست، جذب افراد ضداجتماعی، خودشیفته و مرزی میشود. گویا برای آنها برقراری رابطه با یک فرد، حتی فردی که قادر به خوشحال کردن آنها نیست، از سلامتی شان و توجه به خودشان واجب تر است.
4-یاد گرفتم منجی و یا مراقبت کننده باشم یا مسئولیت بیش از حد در رابطه داشته باشم.
دیدگاهتان را بنویسید